قرآن كريم در طول تاريخ نزول خود، خصوصيت برجستهاي يافته است كه شايان توجه مينمايد. اين خصوصيت كه همان نزول تدريجي آيهها باشد، از ديدگاه قرآن قطعي بشمار ميرود. آيه 32 از سوره فرقان روشنگر اين موضوع است:
«وقال الذين كفرواالولانزل عليه القرآن جملة واحدة كذلك لنثبت به فؤادك ورتلناه ترتيلاً».
ترجمه :«كافران گفتند :چرا اين قرآن به يكباره بر او نازل نميشود؟ براي آن است كه دل تورا بدان نيرومندي دهيم و آن را به آهستگي و ترتيب فرو خوانيم[1]».
در اينجا اين نكته شنيدني و خواندني است كه بگوييم با وجود تدرج در فرود آمدن قرآن كه بيش از بيستسال به طول انجاميده است، هرگز هيچ گونه تعارض و اختلافي ميان احكام و تعاليم بلند آن ديده نميشود . علاوه بر ژرفنگري در مجموعه گسترده آيات و سنجش واقعي محتواي قرآن، آنچه از آيهها به اين معنا تصريح ميكند، آيه 82 از سوره نساء است كه ميفرمايد:
«و لوكان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً».
ترجمه :«هر گاه از سوي ديگري جز خداي بود، در آن اختلافي بسيار مييافتند[2]».
نزول وحي برمحمد(ص) داستاني شگفت دارد. گاه بيآنكه از جانب رسول(ص) براي فرود آمدن آن انتظاري رفته باشد، پي در پي فرود ميآمد . گاه نيز اتفاق ميافتاد كه محمد(ص) براي تجديد آن بي صبرانه انتظار ميكشيد تا وي را از تنگنايي برهاند، اما نزول آيات هفتهها به تأخير ميافتاد.
محمد (ص) طعم تلخ چنين حالتي را در مواردي چشيده است. مثلاً پس از واقعه «افك» كه بهتاني بزرگ دامن عايشه همسر پيغمبر (ص) را فرا گرفت، مشاهده شد كه جز پس از يك ماه انتظار، غائله فيصله نيافت:
«ان الذين جاؤوا بالإفك عصبة منكم لاتحسبوه شراً لكم بل هو خير لكم لكل امريء منهم ما اكتسب من الاثم و الذي تولي كبره منهم له عذاب عظيم[3]».
ترجمه :« كساني كه آن دروغ بزرگ را ساختهاند گروهي از شمايند . مپنداريد كه شما را در آن شري بود، نه، خير شما در آن بود. هر مردي از آنها اندازه گناه كه مرتكب شده است به كيفر رسد و از ميان آنها كه بيشترين اين بهتان را به عهده دارد به عذابي بزرگ گرفتار ميآيد»(ترجمه قرآن مجيد آيتي).
حال، در اين جا و در كنار پايبندي به اين مسأله، سؤالي مهم روييده است كه براي آنكه موضع پيامبر(ص) در قبال رخدادها و حوادث حساس، از پيش روشن ميبود و نيز برخي مشكلات كه بظاهر به تأخير افتادن نزول وحي آفريده بود، پديد نميآمد ، آيا نميبايست قرآن چون ديگر كتب همانند خود يكجا و يكباره نازل ميگشت؟ يا دست كم هر كدام از موضوعات يك دفعه و دستهبندي شده نزول مييافت؟
قرآن كريم خود بنوعي اين سؤال را از زبان ملحدان مطرح ساخته و اجمالاً بدان پاسخ گفته است:
«وقال الذين كفروا لولانزل عليه القرآن جملية واحدة كذلك لنثبت به فؤادك و رتلناه ترتيلاً[4]».
به هر تقدير ـ چنانكه قبلاً اشاره شد ـ واقعيت عيني قرآن نشانگر آن است كه تقسيمبندي موضوعي در اكثر قاطع سورهها ـ بجز سورههاي مفصل ـ راهي ندارد[5].براي دريافت اين معنا ، از جمله ميتوان به سوره مبارك انبياء نگريست كه در طي آن مطالبي درباره قيامت ، زمين ، كوهها، روح ، خواب، آسمانها،باران،نباتات و شرايط جهنم و بهشت مذكور افتاده است. حال، آنچه در اينجا درصدديم بدان پاسخگوييم چرايي مسأله و بررسي كوتاهي در اين باره است:
در اين راه با بازگشت به تاريخ بيست و سه ساله بعثت ـ كه وحي آسماني مدام در حال نقش آفريني بوده است ـ بهتر ميتوان اهميت اساسي تناوب شگفتانگيز وحي و خود به خود عدم دستهبندي موضوعي آن را براي موفقيت رسالت محمد (ص) درك نمود.
« از سه نظرگاه تاريخي و اجتماعي و اخلاقي ، قرآني كه بسان يك برق گذرا در ظلمات جاهليت بدرخشد چه معنايي ميتواند داشته باشد؟ حتي براي تاريخ خود پيامبر. اگر وي يك وحي كامل آني و فوري دريافت ميكرد واگر وحي به صورت يك مدرك و سند و به شكل يك ضمانتنامه براي مردم ميرسيد، چه معنايي ميتوانست داشته باشد؟ در روز قبل از جنگ بدر، محمد(ص) چه اميدي به آينده ميتوانست داشته باشد اگر مجبور ميبود به جاي انتظار فرشته نجات، فقط متن شناخته شده و از قبل حفظ شدهاي را تكرار نمايد؟
با بررسي مسأله تناوب وحي از تمام اين نقطه نظرهاست كه متوجه ارزش آن، بخصوص از نظر تعليم و تربيت ميگرديم. در واقع اين تناوب يك روش كامل و تنها روش تعليماتي ممكن براي يك مرحله خاص در تولد يك مذهب و سحرگاه يك تمدن است . در طول بيست و سه سال ، وحي بتدريج و گام به گام ، پيشرفت پيامبر و يارانش را به سوي هدف دوردستي رهبري مينمايد و در هر لحظه آنها را با عنايت الهي ويژه آن لحظه خاص دربر ميگيرد . مساعي خارق العاده آنها را مورد حمايت قرار ميدهد، روح و ارادهشان را به سوي مقصد و هدف يك اسطوره منحصر بفرد در تاريخ به پيش مي راند و با رحمت يك آيه مناسب، مرگ يك شهيد يا يك قهرمان را برجسته ميسازد.
قرآن براي طبيعت انسانهايي كه در آن دوره خميره آن را ميساخت چه ميتوانست باشد اگر تجربيات حنين و احد را از پيش معلوم ساخته بود.
قرآن چه ميتوانست باشد اگر بر هر دردي تسكيني فوري، بر هر ايثاري پاداشي، بر هر شكستي اميدي، بر هر فتحي درسي از فروتني، بر هر تهديدي رهنمودي در تلاش لازم و بر هر خطر معنوي يا مادي تشجيع در سركوب آن را عرضه نميداشت؟
... اگر قرآن به يكباره وحي ميشد به سرعت تبديل به كلام راكد، يك انديشه مرده و يك سند مذهبي ساده ميگشت، نه منبع حيات بخش يك تمدن در حال زايش، تحرك تاريخي، اجتماعي و معنوي قرآن فقط يك رمز دارد و آن تناوب وحي است[6]».
اكنون برخلاف آنچه كه در چگونگي نزول قرآن و نوع قرار گرفتن موضوعات آن واقعيت دارد، در نظر ميگيريم آيات مربوط به كيفيت رويارويي و برخورد با منكران،يك دفعه نزول مييافت و وحدت موضوع آنها وحدت نزولشان را نيز به همراه داشت تا دريابيم چه اتفاقي خواهد افتاد و چه مشكلي به بار خواهد آمد.
پارهاي از آيات كه در دوران ضعف قدرت نظامي نازل شده است، مسلمانان را دعوت كرده است تا در برابر آزار و اذيت مشركان، پايداري و استقامت ورزند و با آنان از در مدارا وارد شوند . اياتي نيز آمده است كه گوياي لزوم نشان دادن غلظت و خشونت با منكران است و در اين جهت، با خود نشانهاي روشني به همراه دارد:
خداوند متعال، در اين آيه مؤمنان را به پايداري و گذشت فراخوانده است:
«فاعفوا واصفحوا حتي يأتي الله بامره ...[7]».
ترجمه :« عفو كنيد و گذشت كنيد تا خدا فرمانش را بياورد» : (ترجمه قرآن مجيد آيتي).
همچنين در سوره «كافرون » خطاب به كافران آمده است:
«لكم دينكم ولي دين»
ترجمه :« شما را دين خود و مرا دين خود»(ترجمه قرآن مجيد آيتي).
در عين حال، آيات زير بخوبي بيانكننده لزوم بكارگيري خشونت و شدت عليه آنان ميباشد:
« يا ايهاالذين آمنوا قاتلواالذين يلونكم من الكفار وليجدوا فيكم غلظة [8]».
ترجمه:« اي كساني كه ايمان آوردهايد ، با كافراني كه نزديك شمايند جنگ كنيد تا در شما شدت و درشتي يابند»(ترجمه قرآن مجيد عبدالمحمد آيتي).
« واقتلوهم حيث ثقفتموهم و اخرجوهم من حيث اخرجوكم و الفتتة اشد من القتل[9]».
ترجمه :« هر جا كه آنها بيابيد بكشيد و از آنجا كه شما را راندهاند، برانيدشان كه فتنه از قتل بدتر است» (ترجمه قرآن مجيد آيتي ).
«و قاتلو هم حتي لاتكون فتنة و يكون الدين كله لله[10]».
ترجمه :«با آنها بجنگيد تا ديگر فتنهاي نباشد و دين تنها دين خدا شود». (ترجمه قرآن مجيد آيتي ).
با اين توصيف پيداست كه اگر آيات فوق يكجا نازل ميشد و همگي در سورهاي واحد كنار هم جمع ميآمد و فاصلهاي ميان دو نوع مختلف آنها وجود نداشت، ديگر نميتوانست معني روشن و محددي داشته باشد تا مسلمانان را در مقاطع مختلف زماني و چگونگيهايي كه گاهگاهي تغيير مييافت، به موضعگيري درست و اصولي رهنمون آيد.
واقعيت آن است كه رد دامان فرهنگ اسلامي نه تنها همه قوانين شرعي يكباره ابلاغ نشده است كه گاه براي تشريع قانوني خاص نيز قرآن راه تدرج و آشنايي گام به گام را در پيش گرفته است تا در سايه قانونگذاري تدريجي، مردم كم كم با قانون جديد خود كنند و هم زمينه ترك و فروگذاري آن براي هميشه مهيا گردد. اقوام تازي كه همزمان با بعثت رسول گرامي اسلام (ص) ميزيستند،عادت ناشايست شرب خمر را ـ مگر در پرتو تشريع قدم به قدم حرمت آن ـ ترك نگفتند.
قرآن براي از ميان بردن اين خوي نابخردانه، ابتدا نظر عربها را به موضوع خمر و منشأ آن جلب كرده است:
«و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخدون منه سكراً و رزقاً حسناً[11]».
ترجمه: « و از ميوههاي نخلها و تاكها شرابي مستي آور و رزقي نيكو به دست ميآوريد». (ترجمه قرآن مجيد آيتي ).
سپس با لحني آرام آنان را به انديشيدن ميخواند كه :
« يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما إثم كبير و منافع للناس و اثمها اكبر من نفعهما[12]».
ترجمه : « تو را از شراب و قمار ميپرسند، بگو: در آن دو گناهي بزرگ و سودهايي است براي مردم و گناهشان از سودشان بيشتر است»(ترجمه قرآن مجيد آيتي ).
آنگاه براي برحذر داشتن مردم از اين آلودگي ، براي شرابخواري محدوديتهاي زماني پيش ميآيد:
« يا ايهاالذين آمنوالاتقربوا الصلوة و انتم سكاري حتي تعلمواما تقولون[13]».
ترجمه :«اي كساني كه ايمان آوردهايد، آنگاه كه مست هستيد، گرد نماز مگرديد تا بدانيد كه چه ميگوييد»(ترجمه قرآن مجيد آيتي ).
سرانجام در آخرين مرحله كه تحقق هدف نزديك شده بود، با لحني قاطع و خالي از تعارف و مجامله، آيه آمد كه :
« يا ايهالاذين آمنواانما الخمر و المسير و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون، انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء في الخمر و الميسر و يصدكم عن ذكر الله و عن الصلوةفهل انتم منتهون[14]».
ترجمه:« اي كساني كه ايمان آوردهايد. شراب و قمار و بتها و گروبندي با تيرها، پليدي و كار شيطان است از آن اجتناب كنيد تا رستگار شويد. شيطان ميخواهد با شراب و قمار ميان شما كينه و دشمني افكند و شما را از ياد خدا و نماز باز دارد، آيا بس ميكنيد؟» (ترجمه قرآن مجيد آيتي ).
اينجا بود كه بازار شرابخواري از رونق افتاد و آن سان كه آيه خواسته بود تازيان از اين عادت ناپسند دست برداشتند.
طبق بيان بسياري از مفسران، تحريم خمر مراحل چهارگانه فوق را پيموده است. ابولافتوح رازي در تفسير خود، به نقل از ابوالمحاسن جرجاني، ضمن بيان تفسير آيه مبارك « يسئلونك عن الخمر و الميسر...» در اين باره مينويسد:
« خداي تعالي در خمر چهار ايت فرستاد. به مكه اين آيت آمد (و من ثمرات النخيل و الاعناب تتخذون سكراً و رزقاً حسناً )أَيْ مسكراً علي احد القولين و آنگه حلال بود. چون معاذبن جبل و جماعتي از صحابه دراين باب مراجعتي كردند، خداي تعالي اينآيه فرستاد:
يسئلونك عن الخمر و الميسر...
جماعتي دست بداشتند و جماعتي دست نبداشتند براي منافعي كه در او بود، تا روزي عبدالرحمن بن عوف مهماني كرد و طعامي بساخت و جمعي را حاضر كرد، چون طعام بخوردند ايشان را خمر آورد، ايشان خمر خوردند و اين آنگاه بود كه خمر هنوز حلال بود. نماز شام درآمد و ايشان مست شده بودند، يكي پيش داشتند تا نماز كند به ايشان. الحمد برخواند و قل يا ايهاالكافرون، درو بخواند كه اعبد ما تعبدون و همچنان تا به آخر بي «لا» كه حرف نفي است . خداي تعالي اين آيه فرستا:« يا ايها الذين آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سكاري حتي تعلموا ماتقولون»، چون اين آيه آمد قومي ديگر دست بداشتند و گفتند خيري نباشد در چيزي كه ما را از نماز باز دارد و در اواثم باشد. قومي ديگر به اوقاتي كه نه اوقات نماز بود تعاطي ميكردند، تا روزي يكي از جمله مسلمانان خمر خورد.
چون مست شد او را كشتگان (بدر) ياد آمد، برايشان بگريست و برايشان نوحه كرد و در نوحه و مرثيه ايشان بيتها بگفت.
اين حديث به رسول رسيد. برخاست و بيامد چيزي كه در دست داشت خواست برو زند، او زينهار خواست و عذر خواست و توبه كرد و پناه با خداي داد از خشم خداي و پيغمبر...
پس از آن عتبان بن مالك، طعامي ساخت و سرشتري بريان كرد و جماعتي را حاضر كرد و سعد بن ابي و قاص آنجا حاضر بود، چون مست شدند در شعر خواندن و مفاخرت كردن آمدند. سعد در ميانه قصيدهاي خواند كه در آنجا ذم انصاريان بود و فخرقوم او. انصاري برخاست و آن استخوان برگرفت و بر سر سعد زد و سر او شكست . او بشكايت بر رسول آمد، يكي از صحابه گفت (اللهم بين لنافي الخمر بياناً شافياً ): انما الخمرو الميسر و الانصاب و الازلام من عمل الشيطان فاجتنبوه لعلكم تفلحون) خمر حرام شد واين قول بيشتر مفسران است[15]».
اكنون شايد بخوبي بتوان حدس زد كه چنانچه سخن درباره همه مراحل ياد شده در آياتي به هم پيوسته و پي در پي يكجا مذكور ميآمد، چه آشفتگي و نابسامانيهايي كه در برداشت از آيات ايجاد نميگشت.
اين چگونگي در قصههاي قرآني نيز مشهود است، زيرا قرآن عادت دارد، كه در هر موضع، از زاويهاي خاص به يك صحنه و حادثه نظر كند و بر همين اساس است كه هر داستان در هر جا جلوهاي ويژه يافته است. به طوري كه اگر اين چهرهپردازيها كه همگي به قصهاي واحد مربوط است . در يك نما و جلوه ظهور مييافت ، جز خستگي و ملال حاصل ديگري به بار نميآمد[1]».
همچنين اگر آيات مربوط به جنگ بدر يا احد همگي قبل از وقوع آن پيشامدها نازل ميشد، چنان نبود كه در گرماگرم هنگامه كارزار، طنيني شايسته برپا كند و آنگونه كه در بحبوبه جنگ و پس از آن شور آفريد، در مرهم نهادن بر زخمها و ريشهيابي علتها نقشي ارزنده ايفاء نمايد .
چنانچه اين آيات بعد از وقوع آنها نازل ميشد، باز آنچنان كه بايد تأثيري نداشت و در عوض بيشتر به سخناني بيجان ميماند و جوش و خروشي نميآفريد. اما وقتي ديديم كه قرآن كريم همراه با حوادث صدر اسلام گام به گام پيش آمده است و در اين مسير، پيوسته براي هر درد، درماني و در هر سنگزار و كوره راه،گريزگاهي مطمئن معرفي ساخته است، آنگاه ميفهميم كه نزول تدريجي آيات و طرز بيان موضوعات قرآني، در راهبري امت اسلام تا چه پايه مؤثر افتاده است. قرآن كه هيچ حادثه تلخ و شيريني را بدون ارائه نظر و ديدگاه خود رها نگذاشته است، راجع به اين رخدادها نيز سخنان در خور توجهي دارد. از جمله درباره جنگ بدر ميفرمايد:
« اذتقول للمؤمنين ألن يكفيكم ان يمد كم ربكم بثلاثه الاف من الملائكة منزلين. بلي ان تصبروا و تتقوا و يأتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة الاف من الملائكة مسومين[16]».
ترجمه : « آنگاه كه به مؤمنان ميگفتي كه اگر خدا سه هزار فرشته به ياريتان فرو فرستد، آيا شما را كافي نخواهد بود؟ بلي، اگر پايداري كنيد و پرهيزگار باشيد چون دشمنان تاخت آوردند، خدايا با پنج هزار از فرشتگان صاحب علامت شما را ياري كند»(ترجمه قرآن مجيد آيتي).
اين آيات علاوه برارائه تصويري گويا از سردرگمي مؤمنان پيش از وقوع جنگ و وضعيت بحران زدهاي كه در آن هنگام چيره شده بود، نشان ميدهد كه وعده نصرت الهي تا چه اندازه مؤثر افتاده و مؤمنان را به پيروزي و ظفر، خوش بين و اميدوار ساخته است.
گذشته از اين با در نظر گرفتن نزول تدرجي و پاره پاره فرود آمدن بخشاي مختلف يك موضوع، ميتوان گامهايي را كه پيامبر (ص) براي استقرار يافتن آيين اسلام برداشته است، شناخت و چگونگي شكل گرفتن احكام ديني را ملاحظه نمود. همچنين بر همين اساس، دريافتني است كه وحي آسماني در مقاطع گوناگون تاريخ صدر اسلام چونان معلمي آگاه و دلسوز، خطراتي را كه در طول راه دعوت پيش آمده ، گوشزد نموده و بدون غفلت و تساهل به تحليل و بررسي حادثهها پرداخته است[17]. در همين ارتباط ميبينيم كه قرآن كريم مقطعي حساس ضمن آيه 101 از سوره مبارك توبه، بسان بينندهاي كه از كمينگاه نظر كرده باشد، را از منافقان را با رسول (ص) بازگفته است:
« و ممن حولكم من الاعراب منافقون و من اهل المدينه مردوا علي الناق و لاتعلمهم نحن نعلمهم سنعذبهم مرتين ثم يردون الي عذاب عظيم».
ترجمه :« گروهي از عربهاي باديهنشين كه گرد شما را گرفتهاند و گروهي از مردم مدينه نيز در نفاق اصرار ميروزند . تو آنها را نميشناسي، ما ميشناسيمشان و دوبار عذابشان خواهيم كرد و به عذاب بزرگ گرفتار ميشوند«(ترجمه قرآن مجيد عبدالمحمد آيتي).
بر اين بنيان،بيهيچ ابهامي ميتوان نتيجه گرفت كه مساله تدريج در تنزيل آيهها وبيان موضوعات قرآني كه از نظر گاه برخي به عنوان عيب و نقص برآورده شده است،از جمله مهمترين عناصري بوده كه در تثبيت و گسترش دعوت اسلامي كمك بسزايي كرده است، به طوري كه اگر در نظر گرفته نميشد، اشكال عمدهاي پيش ميامد.
با اين همه، سؤالي كه در اينجا قابل طرح است اين است ك آيا موضوعات مطروحه در يك سوره ميتوانند بطور مستقل از مطالبي كه در ارتباط با آنها در ديگر سورهها مورد بحث قرار گرفته است، تصوير روشن و كاملي عرضه كنند و يا فقط در پرتو مجموعهنگري موضوعي است كه ميتوان از موضوعي خاص، تصويري واضح و جامع بدست آورد؟
در پاسخ به اين سؤال، لازم به دقت است كه در عين اينكه هر كدام از سورهها در افاده معناي مراد، مستقل به نظر ميرسد، اما اين هرگز بدان معنا نيست كه كاملاً بيگانه از مجموعه قرآني قابل اخذ بشاد و به ساير سورهها هيچ گونه ارتباطي نداشته باشد، بلكه اغلب در دايرهاي ويژهنيازمند تضويح ، تخصيص و قيود ديگري از اينگونه است كه با رجوع به ديگر سورهها بايد بدانها دست يافت.
در پايان گفتني است كه اين چگونگي صرفاً به مواردي مربوط ميگردد كه بخشهاي مختلف يك موضوع، جداجدا در سطح چند سوره مطرح شده و مورد بحث قرار گرفته باشد.
[1] ر.ك . الوحدة الموضوعية في القرآن الكريم، ص 88 و نيز: البيان في تفسير القرآن ، ص 93.
[1] ترجمه، به نقل از ترجمه قرآن مجيد عبدالمحمد آيتي
[2] ترجمه، به نقل از مأخذ پيشين
[3] نور/11 (براي آگاهي از چگونگي داستان افك و شأن نزول اين آيه رجوع شود به : تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 53 و نيز: نمونه بينات در شأن نزول، آيات، ص 562 ـ 559 ونيز: في ظلال القران ، ج 4، ص 2495 و 2496 و نيز الميزان في تفسيرالقرآن، ج 15، ص 101ـ96 و نيز: ابن هشام، تهذيب سيرة ابن هشام(دارحياء التراث العربي ـ بيروت ـ بدون تاريخ) ص 249 ـ 243.
[4] فرقان /32.
[5] آيت الله خويي(ره) در كتاب « البيان» ، اينچنين به تحليل چرايي عدم دستهبندي موضوعي در قرآن پرداخته است:
« قرآن كتاب هدايت است و براي سوق دادن بشر به سوي سعادت دنيا و آخرت نازل گرديده و يك كتاب فقهي،تاريخي و اخلاقي و مانند آن نيست تا براي هر موضوعي باب مستقلي ترتيب بدهدو مطالب را كلاسه نمايد.
جاي ترديد نيست كه اسلوب فعلي قرآن بهتر ميتواند مقصود و هدف هدايتي و اثر گذاري آن را تأمين نمايد و نتيجه بخش گردد،زيرا اگر كسي تنها بعضي از سورههاي قرآن را بخواند ميتواند در مدت كم و بدون زحمت و مشقت به مقاصد زياد قرآن پي ببرد و با هدفهاي آن آشنا گردد و در ضمن يك سوره، ميتواند به مبدأ و معاد متوجه گردد و از تاريخ گذشتگان اطلاع حاصل نمايد و از سرگذشت آنها عبرت بگيرد و از طرف ديگر، از اخلاق نيكو و تعاليم و برنامههاي عالي بهرهمند شود و باز در ضمن همان يك سوره ميتواند قسمتي از احكام و دستورات قرآن را درباره عبادات و معاملات فراگيرد.
آري، همه ينمطالب مختلف را ميتوان از يك سوره بدست آورد. ولي در عين حال، لطمهاي بر نظم كلام وارد نيامده و در تمام مراحل ، تناسب در گفتار و اقتضاي حال رعايت گرديده و حق بيان ادا شده است.
اگر قرآن به صورت ابواب منظم بود اين همه فوايد بدست نميامد و اين چنين نتيجه بخش نميگرديد و خواننده قرآن در صورتي ميتوانست با اهداف و مقاصد عالي آن آشنا گردد كه تمام قرآن را بخواند و ممكن بود كه در اين بين، مانعي پيش آيد و به خواندن تمام قران موفق نگردد و به نتيجه كمتري دست يابد .
براستي، اين روش يكي از مزايا و محسنات اسلوب قرآن است كه به قرآن زيبايي و طراوت خاصي بخشيده است. زيرا قرآن در عين پراكندهگويي و بيان مطالب مختلف، باز از كمال ارتباط و انسجام برخوردار بوده و جملات آن به مانند درهاي گرانبهايي كه با تناسب خاصي به رشته درآمده است، در كنار هم چيده شده و با نظم اعجاب انگيزي به هم متصل و مرتبط ميباشد. «: البيان، ص 93 و : ابوالقاسم خويي، بيان، ترجمه : محمد صاق نجمي و هاشم هريسي(سازمان چاپ مهر ـ قم ـ 1397 هـ .ق) ج 1،ص 179 و 180، سخن دكتر محمد محمود حجازي نيز در اين باره قابل توجه است: «سورههاي قرآن بر دو نوعند:
1ـ برخي از آنها هر چند گاه نظراتي جانبي را مطرح كردهاند اما به طور كلي يك هدف دارند اين نوع سورهها، بيشتر در ميان (مفصلات) به چشم ميخورد . البته نبايد فراموش كرد كه بعضي از سورههاي مفصل، داراي دو موضوع اساسي است . سوره علق، از اين نمونههاست كه مطلب نخست آن تا (علم الانسان مالم يعلم) ادامه دارد و مطلب بعدي تا پايان سوره.
2ـ دسته دوم به يك هدف اكتفا نكردهاند بلكه يكجا چندين غرض را در كنار هم نشانده و از موضوعات گوناگوني بحث كرده است . در اين جا هم بايد توجه داشت كه جز يك هدف و نهايت كلي مد نظر نيست . اين خود، از شگفتيهاي اعجاز قرآن است كه ظور و برجستگي خاصي نيز دارد.
سوره نساء، از اين گونه سورههاست كه از آغاز تا پايان خود، صرفاً به يك هدف كلي نظر دارد. اين هدف عبارت است از : استقرار امنيت براي حكومت ، در سايه قانونگذاري صحيح و ثابت»: محمد محمود حجازي. الوحدة الموضوعية في القرآن الكريم (دارالكتب الحديقة ـ قاهرة ـ 1360 هـ . ق) ص 41 و 42.
[6] مالك بن بني، قرآن پديدهاي شگفتآور، ترجمه نسرين حكمي (دفتر نشر فرهنگ اسلامي ـ تهران، 1368 هـ ش)ص 161 ـ159.
[7] بقره /109.
[8] توبه /123.
[9] بقره /191.
[10] انفال /39.
[11] نحل /67.
[12] بقره /219.
[13] نساء/43.
[14] مائده/90 و 91.
[15] روح الجنان و روح الجنان، ج 2 ص 184ـ182.
[16] آل عمران / 126 ـ 124.
[17] ر.ك به : الوحده الموضوعية في القرآن الكريم، ص 89 و 90 و نيز : تناسق الدررفي تناسب السور، ص 4 . مقدمه ، مقدمه به قلم عبدالقادر احمد عطانگارش يافته است. نيز : دراسات قرآنيه، تاريخ القرآن ص 47.